جدیدترین جملات پشت کامیونی...
نه عشق ، نه خورشید ، زیرا هر دو غروب می کنند
.
.
.
از عشق تو لیلی ، رفتم زیر تریلی
.
.
.
غصه نخور جوجه خاور ، بزرگ میشی بنز تک میشی
.
.
.
بر چشم خوب رحمت
.
.
.
به خاطر اشک مادر
پاتو از رو گاز بردار برادر
.
.
.
وای اگر از پس امروز بود فردایی
.
.
.
هرکه راهیچ به کف نیست ، به دل آهی هست
.
.
.
عاشق بی انتظار مادر
.
.
.
به حرمت اشک مادر توبه کردم
.
.
.
.
بوق نزن شاگردم خوابه
.
.
.
بی تو هرگز ، با تو عمراً
.
.
.
رادیات عشق من از بهر تو آمد به جوش
گر نداری باورم بنگر به روی آمپرم
.
.
.
نه من عاشق خاموشم ، نه تو آن معشوق پنهان
.
.
.
معرفت در گرانیست به هر کس ندهندش
پرطاووس قشنگ است به کرکس ندهندش
.
.
.
از ماجرای درد عشق حکایت خطاست
از محنت محبت اظهار شکایت نارواست
.
.
.
ای عاشق دلسوخته اندوه مدار
روزی به مراد عاشقان گردد کار
.
.
.
در حلقه ایم با تو و چون حلقه بر دری
.
.
.
گل خجل است ز عطر خوشبوی شهید
.
.
.
الهی کدام درد بود از این بیش
که معشوق توانگر و عاشق درویش
برادرای شیطون
یکی بود یکی نبود، دو تا برادر شیطون بودن که به خاطر شیطنت و شلوغیشون یه محل از دستشون شاکی بود...
دیگه هر جا که خرابکاری می شده همه می دونستن زیر سر این دوتاست...
خلاصه ی کار، پدر و مادر این دو نفر صبرشون تموم میشه و کشیش محل رو میارن و میگن: " خواهش می کنیم این بچه های ما رو نصیحت کنید؛ پدر همه رو در آوردن! "
کشیشه میگه: " باشه، ولی یکی یکی بیاریدشون که راحت تر باهاشون صحبت کنم و مشکلی پیش نیاد. "
خلاصه، اول داداش کوچیکه رو میارن.
کشیشه ازش می پرسه: پسرم! آیا میدونی خدا کجاست؟
پسره جوابشو نمیده و همین جور در و دیوار رو نگاه می کنه...
باز ازش می پرسه: "پسر جان! میدونی خدا کجاست؟ "
ولی دوباره پسره به روش نمیاره...
در نهایت دو سه بار کشیشه همین سوالو می پرسه و پسره هم به روش نمیاره...!
آخرش کشیشه شاکی میشه و داد می زنه: بهت گفتم خدا کجاست؟!
پسره می زنه زیر گریه و به سمت اتاقش فرار می کنه و در رو هم پشتش می بنده!
داداش بزرگه ازش می پرسه: چی شده؟؟؟!!!
پسره میگه: بدبخت شدیم!!
خدا گم شده، همه فکر می کنن ما برش داشتیم...